جدول جو
جدول جو

معنی ها زدن - جستجوی لغت در جدول جو

ها زدن
(فُ دَ)
پیاپی و بسیار زدن. مکرر زدن. (یادداشت مؤلف) : مردم دست به پشت او ها میزدند و او را می انداختند و او واپس می نگرید تا مگر رسول علیه السلام رحمت کناد. (تفسیر ابوالفتوح رازی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پا زدن
تصویر پا زدن
کوبیدن پا بر زمین
بسیار راه رفتن در جستجوی چیزی
در ورزش در شنا و دوچرخه سواری پاها را حرکت دادن برای پیش رفتن
در ورزش زورخانه ای در میان گود زورخانه پا کوفتن هماهنگ ورزشکاران
کنایه از در حساب به کسی حقه زدن و دغلی کردن و مبلغی از طلب او کم کردن، در صورت حساب تقلب کردن و مبلغی اضافه از طرف گرفتن، حساب سازی و سوءاستفاده کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وا زدن
تصویر وا زدن
پس زدن، رد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هی زدن
تصویر هی زدن
نهیب زدن، با زبان به کسی حمله کردن و تشر زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جا زدن
تصویر جا زدن
کنایه از منصرف شدن، تسلیم شدن
فروختن یا دادن جنس بنجل و نامرغوب به جای جنس خوب
قرار دادن قطعه ای در جای اصلی خود
فرهنگ فارسی عمید
(نُ)
بسیار راه رفتن در تجسس چیزی: تمام شهر را پا زدم.
- پا زدن به کسی در حساب، به دغلی از حق او کاستن. مبلغی از طلب او را انکار کردن. قسمتی از دین راانکار کردن
لغت نامه دهخدا
مایعی که از مواد مختلف باشد که با آلتی در هم آمیختن، چنانکه آش را با چمچه یا قاشق هم زنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جا زدن
تصویر جا زدن
جنس بدلی را بجای اصلی فروختن بچالاکی و زرنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هر زدن
تصویر هر زدن
هروئین کشیدن خنده شدیدکردن کرکرخندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تا زدن
تصویر تا زدن
تا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هو زدن
تصویر هو زدن
با دست بر روی دهن زدن و فریاد کشیدن بهنگام شادی واستهزا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا زدن
تصویر پا زدن
((زَ دَ))
زیان رسانیدن، خیانت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
((~. زَ دَ))
در هم آمیختن، به هم زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
التّحريك
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
Stir, Whisk
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
remuer, fouetter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
помешивать , взбивать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
kuchochea, piga
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
mexer, bater
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
ہلانا , پھینٹنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
คน , ตี
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
mengaduk, mengocok
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
לערבב , להקציף
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
かき混ぜる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
搅拌 , 打蛋
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
젓다 , 휘젓다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
mieszać, ubijać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
karıştırmak, çırpmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
নাড়া , ফেটানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
हिलाना , फेंटना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
mescolare, sbattere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
revolver, batir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
rühren, schwenken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
roeren, kloppen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
перемішувати , збивати
دیکشنری فارسی به اوکراینی